بهترین نام مادر
26 اسفند 1395 توسط زهرا بخاط
هیچوقت به دستانم تا این حد دقت نکرده بودم
ناخنهایم یک خط در میان شکسته بودند و با لجبار همه را یکدست کوتاه کرده بودم دستانی که در اثر تابش آفتاب سیاه تر شده بود
و در اثر کار خانه کمی ضمخت
وقتی بهم رسیدیم دستان هم را به رسم دوستی فشردیم کنار هم در ماشین نشستیم کمی صحبت وبعد باز داستان دستان من
دستانم را لمس کرد و گفت انگشتاشو
خندیدم و گفتم مثل گردو فروشا سیاه شده
گفت مثل دستان زحمتکش یک مادر